دیگر به یک عادت تبدیل شده که در بررسی محصولی از یوبیسافت، حرفهایمان را با اشاره به شکستهای اخیر این شرکت فرانسوی شروع کنیم که چند سالی هست دیگر به سختی میتوان صفت دوستداشتنی را در مورد آن به کار برد. در همین سال 2016 آنها دو عرضهی بزرگ داشتند و با اینکه بازی در عصر انسانهای اولیه و نیویورک آخرالزمانی ایدههای جذابی هستند، اما بازیسازان یوبیسافت موفق شدند از هردوی آنها بازیهای کسلکننده و حوصلهسربری خلق کنند که بعد از نهایتاً ده ساعت، از آنها زده میشوید و افسوس میخورید که چرا یک طراح مرحلهی خوشذوق در هیچکدام از شعبههای یوبیسافت پیدا نمیشود که کمی جذابیت در بازیها تزریق کند. با اینکه هنوز برای قضاوت در مورد بازی جدید این شرکت که یکی دو هفتهی دیگر عرضه میشود زود است، اما نمیتوان چندان به آن امیدوار بود. پس به جرئت باید گفت Watch Dogs 2 بهترین بازی یوبیسافت در دو سه سال اخیر است.
به نظر میرسد یوبیسافت بالاخره فهمیده چرا بازیهایش آنطور که میخواهد از آب درنمیآیند. در دیویژن، فارکرای پرایمال و حتی همین نسخهی قبلی واچ داگز مشکل اصلی نه گیمپلی ضعیف بود نه داونگرید گرافیک. یوبیسافت نمیتوانست بازی سرگرمکننده بسازد، مشکلی بنیادین که نه ارتباطی به ایدهی اولیه دارد نه اینکه چقدر روی جزئیات بازی کار میکنید. بازیهای اخیر یوبیسافت به شدت خودشان را جدی میگرفتند و با اینکه این به خودی خود ایراد محسوب نمیشود، اما تقریباً هیچ المان جذابی در بازیها نمیدیدیم و آنها از هدف اصلی خودشان که سرگرمکننده بودن است، بسیار دور شده بودند. واچ داگز 2 در مسیر متفاوت قدم برداشته و حالا با محصولی روبهرو هستیم که قصد ندارد حرف بزرگی بزند و انقلابی به پا کند، به همین سبب با فراغ خاطر بیشتری ساخته شده و سازندگان همان المان سرگرمکننده بودن را هدف اصلی خودشان قرار دادند.
این موضوع از همان روز معرفی بازی کاملاً مشهود بود. یوبیسافت دیگر در نمایشی حماسی و با تریلرهای CGI که تبدیل به امضای این شرکت شدهاند واچ داگز 2 را معرفی نکرد. بلکه به یک رونمایی آنلاین بیست دقیقهای بسنده کرد و در آن، نه تنها گیمپلی تقریباً نهایی بازی را نشان داد بلکه اطلاعات زیادی از داستان، شخصیتها و مکانسیمهای جدید گیمپلی ارائه کرد و مهمتر از همه گفت که به نظرات گیمرها در خصوص نسخهی اول گوش داده است. اولین قدم آنها در بازطراحی واچ داگز تغییر شخصیت اصلی بازی از کاراکتری کاریزماتیک به پسری امروزی بود که نشان از تغییر صد و هشتاد درجهای اتمسفر بازی دارد. این تغییر به بهترین شکل ممکن خودش را در بازی نشان میدهد از داستان گرفته تا گیمپلی و گرافیک، همه در جهت ارائهی تجربهای جذاب گرد هم آمدهاند. مارکوس هالووِی، پروتاگونیست بازی هکر جوانی است در سیستم عامل فراگیر شهر سانفرانسیسکو به نام ctOS 2.0، اتهاماتی به او زده شده و حالا در تلاش است تا با عوامل پشت پرده و در رأس آنها شرکتی به نام Blume بجنگند.
Watch Dogs 2 همهی آن چیزی است که نسخهی اول باید میبود: جذاب و سرگرمکننده
مارکوس ابتدا مهارتهای خود را به عنوان یک هکر کاربلد اثبات میکند تا بلیت ورود به گروه DedSec را به دست آورد. این گروه زیرزمینی در سراسر شهر آوازهاش به گوش مردم رسیده و دنبالکنندههای آنان با پوسترها و گرافیتیها حمایت خود را نشان میدهند. سران اصلی این گروه پنج نفر هستند که هر کدام وظیفهی مشخصی دارند و مارکوس هم به عنوان سرباز پیاده شخصاً سراغ شرکتها و مدیران رده بالا میرود. شخصیتهای بازی صرفاً تیپهایی هستند که نوجوانان امروزی از «هکرها» انتظار دارند. لباسهای عجیب و غریب، خالکوبی، حرفهای گیکی و ارجاعات به فیلمهای علمی تخیلی و شاید واضحتر از همه اتاقی زیرزمینی که پر از لوگوهای دد سک و ابزار و وسایل گوناگون است. انتظار یک شخصیتپردازی قوی را نداشته باشید، این چند نفر فقط به این دلیل هستند که بازی داستانی مشخص داشته باشد و قرار نیست با آنها همذاتپنداری کنید. البته آنها انصافاً کارشان را خوب انجام میدهند و اگر سخت نگیرید، میتوانید با آنها کنار بیایید.
مراحل داستانی بازی تقریباً ساختار مشابهی دارند: ساختمان یا منطقهای محافظت شده که باید دستگاهی را هک کنید و اطلاعاتی به دست بیاورید. اما این ساختار مشابه باعث نشده هیچگاه احساس خستگی کنید و کاری تکراری انجام دهید، چرا که درخت ارتقای مارکوس شاخ و برگ زیادی دارد و در هر مرحله ابزار و گجتهای بیشتری از مرحلهی قبل در اختیار دارید. پهپاد و ماشین کنترلی، دوربینهای مدار بسته، جعبههای تقسیم، گوشیهای موبایل و در کل همهی وسایل الکتریکی، اسلحههای مارکوس در مراحل هستند و میتوانید بدون شلیک یک گلوله مأموریت را به هدف برسانید. در این روش اما باید حوصلهی بیشتری داشته باشید و منطقه را به خوبی بازرسی کنید، نقاط کور را تشخیص دهید و رفتار مأمورها را بررسی کنید. برخی مراحل واچ داگز 2 اصلاً ساده نیستند و حتی با کمک مسلسل و شاتگان نیز باید فکرشده عمل کنید. روش پر سر و صدا چندان چنگی به دل نمیزند چرا که گانپلی بازی، آن ظرافت و نرمی حالت مخفیکاری را ندارد و به نظر میرسد سازندگان وقت زیادی برای آن نگذاشتند.
سان فرانسیسکوی واچ داگز 2 یکی از زیباترین و پرجزئیاتترین شهرهای بازیهای جهانباز است
اسلحهها با اینکه از لحاظ ظاهری تنوع زیادی دارند اما کاربرد آنها فرق چشمگیری با هم ندارد و چون به دریایی از مهمات هم دسترسی دارید، حس خاصی از بخش تیراندازی بازی دریافت نمیکنید. اما این باعث نمیشود که یوبیسافت در قسمت شخصیسازی اسلحهها کم گذاشته باشد. گروه DedSec به یک پرینتر سه بعدی صنعتی دسترسی دارند که با آن میتوانند علاوه بر ساخت پهپاد و سلاحهای گوناگون، شخصیسازیهای مخلتفی هم روی ابزار خود اعمال کنند. البته هزینهی این پرینتر پایین نیست و برای پرینت یک اسلحهی جدید باید حسابی خرج کنید. از طرف دیگر هکرها باید حواسشان به تیپ و ظاهرشان نیز باشد و مارکوس هم میتواند با سر زدن به لباسفروشیهای سراسر شهر لباسهای مختلف را امتحان کند. نکتهی جالب در مورد فروشگاههای لباس سان فرانسیسکو این است که بسته به محله و وضعیت مردم ساکن قسمتهای مختلف شهر، نوع لباسهای یک فروشگاه نیز تغییر میکند. اگر به مناطق گرانقیمت شهر بروید، اکثرا با کت و شلوار و لباسهای رسمی مواجه میشوید. این میزان دقت به جزئیات گرچه موضوع تازهای نیست اما در تمام بازی مشهود است و به هیچ وجه نمیتوان یوبیسافت را به کمکاری متهم کرد.
جدا از مراحل اصلی، در سان فرانسیسکو آنقدر کار برای انجام دادن هست که بتوانید کمی از هک کردن فاصله بگیرید و به فعالیتهای جانبی بپردازید. با اسمارتفون مارکوس میتوانید اپهای مختلفی را دانلود کنید در شهر به دنبال کارهای متفرقه باشید. با اپ Driver SF میتوانید مسافر سوار کنید و کاری را که هرکدام از شما میخواهند انجام دهید. با ScoutX هم میتوانید از مناظر دیدنی شهر عکس بگیرید و دنبالکنندههای گروهتان را افزایش دهید. علاوه بر اینها مسابقات موتور و قایق و حتی و پهپاد هم در شهر وجود دارد و گاهی هم برخی همگروهیهایتان از شما کاری میخواهند که بعضاً اندازهی یک مأموریت داستانی وقت میبرند. کاملاً مشخص است که Watch Dogs 2 از لحاظ محتوا کم و کسری ندارد و میتوان به یوبیسافت آفرین گفت که این مشکل بزرگ بازیهایش را رفع کرده است.
هرچقدر شیکاگوی واچ داگز سرد، خشک و بیروح بود، سان فرانسیسکوی واچ داگز 2 رنگارنگ، پر زرق و برق و شلوغ است. بعد از مرحلهی اول جایی که در خانهی ساحلیتان بیدار میشوید و برای اولین بار پس از عبور از روی پل گلدن گیت وارد منطقهی سان فرانسیسکو میشوید، کاملاً متوجه توجه بسیار سازندگان به جزئیات شهر میشوید. کافیست چند دقیقه در خیابانهای شهر یا مناطق معروف مثل اسلکهی معروف 39 پیادهروی کنید و به مکالمهی مردم گوش کنید؛ آنها به قدری مکالمات ملموس و جالبی دارند که میتوانید کنارشان راه بروید و به حرفهایشان گوش کنید. آنها حتی سلفی میگیرند، در پارک ورزش میکنند یا حتی با یکدیگر دعوا میکنند. خود شهر هم به خاطر قابلیتهای مارکوس در هک کردن چراغهای راهنمایی و اتومبیلها، بسیار زندهتر از دیگر بازیهای جهانباز به نظر میرسد و دیگر فقط زمین بازی نیست، بلکه جزئی از خود بازی است.
در زمانی که بازیها آپدیتهای روز اول چندین گیگابایتی دارند، واچ داگز 2 با بروزرسانی روز اول 200 مگابایتیاش مرهمی بر روی دردهای حجم اینترنتمان است. نکتهی بسیار مثبت این قضیه این است که خود بازی هم باگها و مشکلات بسیار محدودی دارد و به ندرت پیش میآید که حتی باگ گرافیکی در بازی مشاهده کنید. ناامیدی بزرگی که طرفداران بازی تنها یک روز مانده به عرضهی آن تجربه کردند این بود که یوبیسافت تصمیم گرفت بخش چندنفرهی بازی را مدتی دیرتر عرضه کند. در زمان معرفی واچ داگز 2 یوبیسافت مانور زیادی روی این بخش میداد و به خاطر ماهیت یکپارچهی آن، انتظار میرفت با بخش جذابی طرف باشیم اما ظاهراً هنوز تکمیل نشده و فعلاً فقط برخی مأموریتهای Co-Op در بازی به شکل آنلاین وجود دارد.
اگر یک بازی جهانباز اکشن/مخفیکاری به شدت سرگرمکننده میخواهید و اهمیت زیادی هم به شخصیتهای ماندگار و داستان درگیرکننده نمیدهید، Watch Dogs 2 برای شماست. یوبیسافت تمام ایرادات گذشتهاش را در این بازی کنار گذاشته و با شنیدن بازخوردها و نظرات گیمرها، بالاخره موفق شد بازیای بسازد که به مذاق گیمرها خوش بیاید. شاید بخشهای تیراندازی بازی مثل یک بازی شوتر جذابیت نداشته باشد و شخصیتها مقوایی باشند، اما با یک بازی کاملاً سرگرمکننده طرفیم که با ترکیبی از مأموریتهای اصلی چالشبرانگیز، مأموریتهای فرعی بامزه همراه ایستر اگها و کارهای جانبی در سطح شهر، تجربهای خوشایند را رقم میزند. هک کردن تا به حال اینقدر جذاب نبوده است.
[ دوشنبه 97/1/13 ] [ 12:7 صبح ] [ سهندسخنی ]
[ شنبه 97/1/11 ] [ 2:15 عصر ] [ سهندسخنی ]
دنیای مرتبط، تراکنشهای لحظهای بدون هیچ محدودیت و دردسر، صرفهجویی در وقت و انرژی، سهولت اجرا و ... تنها چند مزیت از میان انبوه مزایایی است که پیشرفت تکنولوژی برایمان به ارمغان آورده است. اگر در قرن 21 ام زندگی میکنید و اعتقادی به این شیوهها ندارید به جد عرض میکنم؛ حتما در نگرشتان به دنیا تجدید نظر کنید. اصلا اعتقاد داشتن یا نداشتن را که کنار بگذاریم ممکن نیست در عصر حاضر زندگی کنید و با شبکههای اینترنتی و ... در کارهای روزمرهتان برخورد نداشته باشید. چه خوشتان بیاید چه نیاید شما وارد دنیای مجازی شدهاید. برای این ورود حتما لازم نیست شب و روز با کامپیوترتان به اینترنت متصل باشید. نه تنها شما، بلکه پدرتان و حتی پدربزرگانتان نیز متاثر از دنیای تکنولوژی و اینترنتی هستند. همانطور که اشاره کردیم برای این تاثیرپذیری نیازی به سواد کامپیوتری نیست؛ بلکه هرکس که هویتی در دنیای واقعی دارد بدون شک نامش جایی در دنیای مجازی ثبت شده است و همین برای اثبات تاثیر تکنولوژی در زندگیهای کنونی کافی است. پس هشدار ما را جدی بگیرید و نگران حریم خصوصی و اطلاعات ارزشمندتان باشید. اگر به هشدار ما اعتنایی ندارید مطمئنا هشدار یوبیسافت را جدی خواهید گرفت. روایت یوبیسافت از این دنیای خطرناک بیش از هر فیلم و کتابی میتواند تاثیر گذار باشد و مخاطب را به فکر فرو ببرد. "ایدن پیرس" (Aiden Pierce)، شخصیت اول روایت یوبیسافت از دنیایی به شدت متاثر از ارتباطات است. دنیایی که بدون حتی کوچکترین جابجایی میتوان بزرگترین تغییرات را ایجاد کرد و به نوعی زندگیها را لرزاند؛ همانطور که زندگی "ایدن" لرزید! "آیدن" هکر زبر دستی است که به واسطه اتفاقاتی، در یک حادثه رانندگی از پیش برنامهریزی شده خواهرزاده خود را از دست میدهد و حال او به دنبال انتقام جویی از مسببان اصلی این اتفاق است. انتقام جوییای که کل شیکاگو را به چالش میکشد. شیکاگو، شهری که به واسطه سیستم عامل مرکزی CtOS (به مانند City os خوانده میشود هرچند مخفف عبارت دیگری است!) بیشترین تاثیر را از تکنولوژی میپذیرد. تمام زیرساختهای شهری، منابع انرژی، اطلاعات افراد و ... تحت کنترل این سیستم عامل است. به برکت وجود همچین سیستم پیشرفتهای کارها زودتر، دقیقتر و با کیفیتتر انجام میگیرند. پس چه چیزی بهتر از CtOS ؟! صبر کنید؛ و در ادامه چه چیزی بدتر از یک CtOS مورد نفوذ قرار گرفته؟! تصور آن هم وحشتناک است. فکر کنید تمام اطلاعات شخصی و حیاتیتان و حتی اختیار جانتان در دست کسی دیگر باشد که حتی یکبار هم او را ندیدهاید. در واقع این ریسکی است که با ورود به دنیای تکنولوژی آن را به جان خریدهاید.
ایدن پیرس بعنوان یک هکر ماهر برای یافتن اهداف خود از این مهارت استفاده میکند و به این ترتیب زندگی افراد زیادی را تحت تاثیر قرار میدهد و شهر سرکش شیکاگو را رام خود میکند. قبل از عرضه بازی با توجه به نمایش هایی که دیده بودیم و سبک بازی بیم آن را داشتیم که با شخصیت نچسبی تحت عنوان ایدن پیرس مواجه شویم. اما با تجربه بازی به جرات میتوان گفت بازی از این نظر یکی از بهترینها در میان عناوین هم سبک خود است. شخصیت ناپایدار و منزوی ایدن پیرس پس از حادثه تلخی که برایش رخ داده بیش از هر زمان دیگری باورپذیر و قابل ترحم است. درد و دلهای او با خواهر و خواهرزادهاش به عنوان تنها کسانی که دارد بیش از هر زمانی حس همذات پنداری را در مخاطب تحریک میکند. همچنین با گریز به گذشتههایی که در طول داستان و در قالب کات سینهایی خواهید دید، بیشتر به شدت و عمق درد ایدن پیمیبرید. اما همه چیز فقط شخصیت آیدن نیست. وقتی میگوییم بازی از نظر شخصیت پردازی جزو بهترینهاست منظورمان مجموعهای از شخصیتها است که بازی ارائه میکند. ایدن در این راه با چند تن از دوستان خود همکاری میکند. "کلارا" (Clara) بعنوان یک هکر حرفهای که وظیفه پشتیبانی و ارائه اطلاعات مورد نیاز ایدن را دارد و "جوردی" به عنوان همکار عملیاتی ایدن که به نوعی نقش آچار فرانسه را نیز برای او بازی میکند. علاوه بر اینها با پیشروی در داستان با شخصیتهای بیشتری آشنا میشوید که هریک دارای خصوصیات و ویژگیهای شخصیتی منحصر بفرد و جالبی هستند. بجز یکی دو شخصیت تقریبا با هیچ کاراکتر کلیشهای مواجه نخواهید شد، پس مطمئن باشید شخصیتهای بازی به قدر کافی جذاب هستند تا در ساعاتی که بازی نمیکنید، گهگاهی به آنها و زندگیشان فکر کنید.
بازی های open world را از دو منظر میتوان مورد بررسی قرار داد؛ وسعت دنیای بازی و اعمال قابل انجام و دیگری نیز کیفیت ارائه آنها. واچ داگز دنیای نسبتا بزرگی را ارائه میدهد و وسعت نقشه قابل قبول است. اما همه چیز وسعت نیست! تفاوت در بافت ساختاری نقشه نیز اهمیت بسیاری دارد. وجود کوه و جنگل، قسمتهای پایین شهر و ... تاثیر زیادی در تنوع بصری و عدم یکنواختی بازی دارد. درست است که نقشه واچ داگز نسبتا بزرگ و قابل قبول است اما تنوع بالایی ندارد؛ بطوری که تفاوت محسوسی بین رنگ آمیزی و طراحی نقاط مختلف شهری و اطراف شهری نخواهید دید. بیشتر وسعت نقشه را شهر شیکاگو در بر گرفته است و در اطراف آن بخشهای کوچک حاشیه شهر نیز وجود دارد که شامل روستاها و نقاط کوهستانی میشود. اما همه اینها در ظاهر است و در عمل تفاوت آنچنانی بین این نقاط نخواهید دید و آزادی عمل زیادی هم در این نقاط نخواهید داشت تا بتوانید کارهای خاصی در مناطق خاص انجام بدهید و همه چیز به همان تفاوتهای ظاهری ختم میشود. پس واچ داگز محیطی بزرگ اما نسبتا یکنواختی را ارائه میدهد. کارهای زیادی در شیکاگو برای انجام دادن وجود دارد که نقشه بازی را بسیار غنی میکند. ماموریت های جانبی خلاقانه بدون شک یکی از نقاط قوت بازی بشمار میروند. بازیهای شهری شامل شطرنج و ... ماموریتهای گوناگون از جمله مبارزه با باندهای خلافکاری و ... همگی جزئی از کارهای فرعی هستند که میتوانید انجام دهید. دسترسی به برخی از این ماموریت ها نیز جالب است و به دو روش طراحی شده است. یکی با علامت گذاری بر روی نقشه و دیگری با استفاده از گوشی موبایل! پس هر جای شیکاگو که باشید میتوانید با استفاده از تلفن همراهتان به ماموریتهای جانبی دسترسی داشته باشید. دسته دیگری از مینیگیمها در بازی وجود دارند که در قالب دنیای دیجیتالی و با استفاده از گوشی موبایل ایدن ارائه میشوند. ماموریتهایی مانند مبارزه با فضایی ها، جمع آوری سکه ها (Cash Run)، نابود کردن زامبیها توسط ماشین و در آخر spider tank که به قدری زیبا طراحی شده است که پتانسیل تبدیل به یک بازی مستقل را داراست! در این بازی در قالب یک ربات عنکبوتی قرار میگیرید و در هر مرحله باید اعمال خواسته شده مانند نابودی تعداد خاصی ماشین یا مبارزه با پلیس ها و... را در زمانی معین انجام دهید.
Watch Dogs از نظر مینی گیم ها بازی بسیار غنیای است اما آزادی عمل چندانی در مقایسه با بازیها موفق این سبک ارائه نمیدهد. کارهایی مثل کسب درآمد خرید و فروش ملک و ... تقریبا جایی در واچ داگز ندارند. شما تنها با هک کردن اکانت مردم میتوانید به سرعت پولدار شوید و حتی میتوانید با آپگرید کردن قابلیت هایتان میزان پول دریافتی از اکانتها را چندیدن برابر کنید. پس عملا چالش چندانی برای درآمدزایی نخواهید داشت و به این صورت پول در بازی ارزش خود را از دست میدهد. البته استفاده از پول نیز محدود است و به خرید اسلحه و تجهیزات و یکسری لوازم جانبی منتهی میشود. در واقع سازندگان بازی شما را وادار به حرکت در چارچوبهای مشخص شده توسط آنها کردهاند تا پولتان را همانطور که آنها میخواهند خرج کنید و عملا دایره فعالیتهای خلاقانه در بازی را بسیار محدود کرده اند اما فعالیت ها موجود در بازی از کیفیت بالایی برخوردارند و مانع شکوه و شکایت گیمر از بازیساز میشوند. مورد دیگری که برای یک بازی open world حائز اهمیت است کیفیت ارائه گیم پلی است که واچ داگز بدون هیچ شکی در این مورد میدرخشد. ماشینهای مختلف، فیزیک منحصر بفرد خود را داشته و رانندگی با هر یک نیازمند کسب تجربه است. البته بطور کلی فیزیک ماشینها مشکلاتی داشته که رانندگی با آنها را آنطور که باید جذاب نکرد است اما بطور کلی قابل قبول بوده و جابجا شدن در نقشه توسط ماشین ها کار سختی نخواهد بود. سیستم شوتینگ و مبارزه واچ داگز به معنای واقعی کامل بوده و پتانسیل استفاده در یک بازی شوتر خطی را داراست. اسلحههای گوناگون و ابزارهای مختلف برای مبارزه همگی به بهترین نحوه عمل میکنند به علاوه سیستم کاور گیری و مخفی کاری بی نقص بازی به هرچه روانتر شدن گیم پلی کمک کرده است. استفاده از قابلیت هک کردن دوربینهای امنیتی، بار استراتژیک زیادی به مبارزات داده که برای اولین بار با اینچنین ویژگیای در بازیهای رایانهای روبرو میشویم. علامتگذاری دشمنان با استفاده از دوربینها، دست بردن در محیط مبارزه مانند منفجر کردن لوله آب یا منفجر کردن گوشی موبایل دشمنان و جعبه ها برق و ... .
یکی از قدرتمندترین بخشهای بازی، خط داستانی آن است که علاوه بر داستانی منسجم و جذاب (که برای بازیای در این سبک بسیار قوی بشمار میرود)، گیم پلی کم نقص و متنوعی ارائه میدهد. ترتیب ماموریتهای بخش داستانی بسیار منطقی بوده و با وجود طولانی بودن این بخش به هیچ وجه تکراری و خسته کننده نمیشود؛ البته نباید از تاثیر داستان پر کشش بازی برای ایجاد رغبت در گیمر به ادامه دادن بازی گذشت.
اگر بخواهیم برای بخش گیمپلی بازی جمعبندی داشته باشیم باید بگوییم گیمپلی واچ داگز به اندازه بازیهای درجه اول این سبک (بخوانید GTA ) گسترده نیست اما دارای کیفیت بسیار بالایی است و المانهایی در گیم پلی خود دارد که در کمتر بازی open.world ای با این کیفیت شاهد بودیم
صداگذاری اجزا محیطی بازی در برخی اوقات تا حدودی اغراق شده است. گاها با برخوردی کوچک بین ماشین و یک سطل آشغال صدای زیادی تولید میشود که تا حدودی میتوان آنرا غیر
منطقی دانست. البته صدای انفجارها، مخصوصا انفجار جعبههای برق توسط هک کردن، بسیار دقیق و پر جزئیات است. در کل مطمئن باشید کیفیت صوتی که از اجزای محیطی واچ داگز خواهید شنید برایتان راضی کننده خواهد بود و ناامیدتان نمیکند اما چیزی که فرای انتظاراتتان است و در واقع شوکهتان میکند کیفیت عالی صداپیشگی شخصیتهای بازی است. گویی که نظارهگر بازیگران حرفهای هستید که در حال ایفای نقششان هستند. اوج و فرودهای صداها در هنگام عصبانیت یا آرامش و تغییر از حالتی به حالت دیگر با دقت هرچه تمامتر انجام شده است و صداپیشگان بازی با تسلط تمام به وظیفهشان عمل کردهاند؛ آن هم به بهترین نحوه ممکن! تعداد قابل قبولی آهنگ لایسنس شده در بازی در اختیارتان قرار دارد که کیفیت قابل قبولی دارند و البته میتوانست متنوعتر از این هم باشد. حدود 23 آهنگ اضافه نیز در بازی وجود دارد که با هک کردن تلفن همراه مردم میتوانید به آنها دسترسی داشته باشید که خود به چالشی جذاب همراه با پاداشی آنی برای بازیباز تبدیل شده است.
خیلیها انتظار داشتند که نزدیکترین نمونه به واقعیت شیکاگو را از لحاظ بصری در واچ داگز تجربه کنند و اگر شما هم جزو این دسته هستید بگذارید خیالتان را راحت کنم، واچ داگز شما را ناامید خواهد کرد. البته گرافیک بازی به هیچ وجه نسل قبلی نیست اما انتظاراتی که یوبیسافت با نمایشهای بیامان در مخاطب ایجاد کرده بود را براورده نمیکند. کیفیت چهرهها در کات سین ها درست در سطح استانداردها نسل هشتم است اما وقتی به گیمپلی میرسیم شاهد افت مدلها خواهیم بود. چه مدل سازی کاراکترها، چه دیگر بخشها. یکی از ضعیفترین بخشهای گرافیکی بازی طراحی و کیفیت ماشینها است که علاوه بر تنوع ظاهری نه چندان زیاد، از کیفیت گرافیکی بالایی نیز برخوردار نیستند. کافی است سوار یک ماشین شوید تا ناگهان گرافیک بازی چند پله سقوط کند و مات و مبهوت به صفحه نمایشگر خود زل بزنید. اما اوضاع با پای پیاده بهتر است! جزئیات بافت لباس ایدن و انیمیشنهای او بسیار چشمگیر و دقیق هستند و همینطور متاثر از شرایط محیطی. کافی است تا کمی هوا بارانی شود تا خیس شدن آرام آرام لباس ایدن را مشاهده کنید که کیفیت قابل قبولی هم دارد. در کل افکتهایی که در هنگام باران و شرایط جوی نامساعد مشاهده میکنیم بسیار بیشتر از شرایط عادی بوده و کیفیت بصری بازی در این مواقع بطور چشمگیری بالا میرود. بطور کلی واچ داگز گرافیک ناپایداری دارد؛ گاهی اوقات بافتهای با کیفیت چشمانتان را جادو میکنند و گاهی اوقات بافت های پیکسل مانند (با کمی اغراق!) شما را به سخره میگیرند. گاهی اوقات نورپردازی بازی دقیق و بینقص
عمل میکند و گاهی اوقات هم چیزی به این نام اصلا وجود ندارد.
بازیهای open world معمولا بخش مولتیپلیر خیلی قویای ندارند و واچ داگز هم از این قضیه مستثنی نیست. مدهای نسبتا تازهای در بازی وجود دارد اما چیزی که در نهایت ارائه میدهند تا حدودی تکراری و خسته کننده است . هک کرد بازیکن دیگر یا رقابتهای گروهی و همینطور مسابقه اتوموبیلرانی (که با قابلیت های هک کردن جلوه تازهای به خود گرفته) و گشتن در نقشه بازی همراه دوستانتان از جمله این مدها است. همانطور که گفتیم بخش مولتیپلیر با وجود مدهای گوناگون چندان عمیق نیست و احتمالا پس از چند مدت بازی کردن از آن خسته خواهید شد. اما یکی از نوآوریهایی که سازندگان در این بخش لحاظ کردهاند مد رقابت موبایلی است که در آن دو بازیکن به رقابت میپردازند؛ یکی از بازیکنان باید در محدوده زمانی خاصی با ماشین مسیری را طی کرده و به مقصد برسد و دیگری توسط موبایل یا تبلت خود مانع از رسیدن بازیکن اول به مقصد شود. ارتباط بین تبلتها و موبایلها با کنسولهای بازی عمر چندانی ندارد اما یکی از زیباترین استفادهها از این قابلیت را در واچ داگز شاهد هستیم. جایی که سازنده با استفاده بجا و کنترل شده از این ویژگی توانستهاند کمی به عمق این بخش بیافزایند. البته همچنان هم بخش مولتی پلیر بازی چیز چندانی برای ارائه ندارد که برای یک بازی open world چیز تازهای بنظر نمیرسد.
Watch Dogs عنوان جاه طلبانه و جسوری است. شجاعت سازندگانش را در گیمپلی تازه و نوآورانهاش جستوجو کنید، نه در جلوههای بصری خارق العاده. واچ داگز از آن دست بازیهایی است که خون تازهای در کلیشهها دمیده و چند پله استانداردها را ارتقاء میدهند. بدون شک این بازی ضعفهای عدیده و غیر قابل بخششی دارد که لطمات زیادی به محصول نهایی وارد کرده اما مسیری را باز کرده است که سرشار از نوآوری و خلق چیزهای تازه است. پس بیایید امیدوار باشیم تا در نسخههای بعدی شاهد روایت بینقصتری از دنیای تکنولوژی باشیم؛ هرچند همین نسخه هم به قدر کافی کامل است تا هشدار آن درباره دیجیتالیزه شدن زندگیهایمان را جدی بگیریم و مراقب آیدن پیراسهای اطرافمان باشیم!,شیکاگو بدون توقف,شیکاگو بدون توقف,
دنیای مرتبط، تراکنشهای لحظهای بدون هیچ محدودیت و دردسر، صرفهجویی در وقت و انرژی، سهولت اجرا و ... تنها چند مزیت از میان انبوه مزایایی است که پیشرفت تکنولوژی برایمان به ارمغان آورده است. اگر در قرن 21 ام زندگی میکنید و اعتقادی به این شیوهها ندارید به جد عرض میکنم؛ حتما در نگرشتان به دنیا تجدید نظر کنید. اصلا اعتقاد داشتن یا نداشتن را که کنار بگذاریم ممکن نیست در عصر حاضر زندگی کنید و با شبکههای اینترنتی و ... در کارهای روزمرهتان برخورد نداشته باشید. چه خوشتان بیاید چه نیاید شما وارد دنیای مجازی شدهاید. برای این ورود حتما لازم نیست شب و روز با کامپیوترتان به اینترنت متصل باشید. نه تنها شما، بلکه پدرتان و حتی پدربزرگانتان نیز متاثر از دنیای تکنولوژی و اینترنتی هستند. همانطور که اشاره کردیم برای این تاثیرپذیری نیازی به سواد کامپیوتری نیست؛ بلکه هرکس که هویتی در دنیای واقعی دارد بدون شک نامش جایی در دنیای مجازی ثبت شده است و همین برای اثبات تاثیر تکنولوژی در زندگیهای کنونی کافی است. پس هشدار ما را جدی بگیرید و نگران حریم خصوصی و اطلاعات ارزشمندتان باشید. اگر به هشدار ما اعتنایی ندارید مطمئنا هشدار یوبیسافت را جدی خواهید گرفت.
[ جمعه 97/1/10 ] [ 7:18 عصر ] [ سهندسخنی ]
تاریخچه بازیهای رایانهای
بازیهای رایانهای به شکل امروزی خود حاصل تلاش و ایدههای خلاقانه مخترعین و تولیدکنندگان آنها بودهاست. این صنعت جذاب و پر درآمد در سالهای متمادی فعالیت و حیات خود همواره محلی برای بروز و ظهور ایده و طرحهای جذاب و شگفتانگیز بودهاست. از بازیهای سادهای که تنها با چند مکعب طراحی شدهبودند تا بازیهای بسیار جذاب و پرتحرک امروزی مانند افسانه گرلت و مامور زمان همگی برای کودکان و نوجوانان عصر خود جذابیت و تاثیرگذاری داشتهاند.
در ادامه به طور مختصر تاریخچهای از بازیهای رایانهای و سیر تکامل آنها بیان شدهاست.
ایدهای ناموفق، ظهور یک صنعت
در سال 1949 میلادی به مهندس جوان آقای رالف بائر (Rulph Baer) ساخت یک برنامه تلویزیونی واگذار شد. از او خواسته شدهبود فقط برنامه معمولی را طراحی نکند، بلکه کاری کاملاً جذاب و استثنایی را بنویسد. انجام کار برای آقای رالف بائر مشکل نبود، او تمایل داشت از محدوده طرح واگذار شده، فراتر گام بردارد و کاری نوظهور ارائه دهد و به وسیله بازی برنامهاش را اجرا کند، اما بازی خاصی را در نظر نداشت. به هر حال مدیر او فکرش را تأیید نکرد و طرح مورد نظر بائر اجرا نشد.
زمانی که رالف بائر طرح خویش را عرضه کرد، نمیدانست که بنیانگذار صنعت نوینی در جهان شده که امروزه بعد از گذشت نیم قرن تبدیل به صنعت با شکوه و سودآوری شدهاست.
در سال 1952 میلادی الف راسل دالگلاس (A.S.Douglas)، دانشجوی دکترای دانشگاه کمبریج تز خویش را درباره تأثیر متقابل انسان-رایانه نوشت و اولین بازی گرافیکی رایانهای را به همراه دو همکلاسی دیگر خود طراحی کرد. اما اولین بازی واقعی رایانهای در سال 1961 میلادی به نام جنگ ستارگان (Spacewar) نوشته شد.
راسل داگلاس:
اما هنوز چیزی به نام کنسول بازی وجود نداشت تا اینکه رالف بائر که در این چند سال بیکار ننشسته بود و به طور موازی با راسل داگلاس روی ایده اولیه خود زمان گذاشته بود و کار میکرد، در نهایت با همکاری با شرکت Magnavox اولین کنسول بازی را به بازار ارائه کردند.
نمایش این محصول در 24مه 1972 و عرضه آن به بازار در اوت همان سال انجام پذیرفت. این کنسول سه سال پیش از عرضه نخستین کنسول خانگی شرکت آتاری به نام پونگ که نسخه Arcadeآن در سال 1972منتشر شد، عرضه گردیده است. مگناوکس ادیسه توسط رالف بائر طراحی شد، او کار طراحی را در سال 1966 آغاز و در سال 1968 به پایان رساند که با نام جعبه قهوهای نیز شناخته میشود. در مجموع 10 عدد کارتریج بازی برای این کنسول عرضه شد. مگناوکس ادیسه توانست در مجموع بیش از 330?000 نسخه در جهان فروش داشتهباشد که برای اولین کنسول بازی در آن زمان، رقم خوبی بود. در حال حاضر این کنسول در مؤسسه اسمیتسونین موزه ملی تاریخ آمریکا در واشنگتون دیسینگهداری میشود. وبگاه آیجیان در سال 2009 نام این کنسول را در میان 25 کنسول برتر در تمام دورانها آوردهاست.
شروع نسل دوم ظهور آتاری و دستگاههای آرکید:
کنسولهای نسل دوم آغازگر استفاده از پردازشگرهای 8-بیتی بودند. عرضه این دسته از کنسولها در سال 1976و ارائه کنسول چنل اف و 1292 Advanced Programmable Video System آغاز شد. با ارائه این کنسولها و اقبال عمومی، شرکتهای گوناگونی خود را وارد این میدان کرده و به کسب بازارهای پرسود اندیشیدند. آتاری 2600 در متن این علایق شرکتها قرار گرفت و انگیزهای بالا را برای ورودشان به این بازار ایجاد کرد. این کنسولها همانند کنسولهای نسل نخست از رسانه کارتریج برای ایجاد سرگرمی استفاده نمودند.
آتاری شرکت و نام تجاری با مالکان چند ملیتی است که از سال 1972فعالیت خود را آغاز کرد. این شرکت هماکنون زیر نظر شرکت آتاری اینتراکتیو فعالیت میکند؛ شرکتهایی که همگی از شرکت مادر آتاری اسای پیروی میکنند. شرکت اصلی آتاری در سال 1972، توسط نولان باشنل و تد دابنی پایهگذاری شد.
شرکتی که از همان آغاز، پیشرو در زمینه بازیهای ویدئویی، کنسولهای بازی و رایانههای خانگی بود. محصولاتی چون پونگ و آتاری 2600 از تولیدات محبوب و پرفروش این شرکت به حساب میآمد.
اما پونگ چه بود؟
چندی پس از تأسیس شرکت آتاری توسط باشنل مهندسی به نام آلن الکورن به استخدام این شرکت درآمد، با این هدف که ارتباطی میان بازی رایانهای و دستگاههای سکهای پینبال دهه 40 و 50 به وجود آورد و اینگونه بود که اولین دستگاه آرکید به وجود آمد و تا به امروز نیز این دستگاهها در اماکن عمومی دیده میشوند.
این شروعی برای نسل دوم بود!!!
موفقیتهای اقتصادی کنسولهای بزرگ بازیهای ویدئویی در کلوپها در آغاز دهه 1970، همچنین عامهپسندی بسیاری از اینگونه بازیها و میل بازیکنندگان به انجام بازیها در خانه، باعث شد که فرصت بزرگی برای عرضهی نسخههای خانگی این بازیها به وجود آید. در سال 1975 شرکت آتاری نسخهی خانگی بازی پونگ یا تنیس دو نفره عرضه کرد. با این عرضهی موفقیتآمیز، شرکتهای دیگری نظیر مَگناوُکس و کولکو نیز بازیهای مختص خود را انتشار دادند. تمام اینها روی کنسولهایی که فقط قادر بودند یک بازی را اجرا کنند، قابل بازی بودند. پس از آن، شرکت فیرچایلد در سال 1976 کنسول کانال اف را عرضه کرد. این دستگاه، اولین کنسول برای بازیهای ویدئویی بود که به جای اجرای یک بازی از حافظهی داخلی، از کارتریج استفاده میکرد.
این نسل تا اوایل سال 1984 ادامه داشت...
نسل سوم کنسولها:
در تاریخچه بازیهای ویدئویی، کنسولهای نسل سوم موجودیت خود را از تاریخ 15 جولای 1983 آغاز کردند. عرضه این نسل از کنسولها پس از پایان دوران بازیهای آمریکای شمالی از 1983 همزمان بود. این بار دو شرکت ژاپنی نینتندو و سگا بودند که نسل جدید کنسولهای بازی ویدئویی را عرضه و دورانی طلایی را برای این صنعت آغاز کردند. نینتندو با عرضه کنسول بسیار محبوب و پرفروش خود، انایاس و سگا با عرضه کنسول اسجی - 1000 که این رخداد باعث انتقال قدرت نفوذ بازارهای فروش کنسول از ایالات متحده به ژاپن بود.
گرچه کنسولهای نسل پیشین نیز از پردازشگر 8-بیتی برخوردار بودند و این نسل نیز اینگونه است، اما دوران اوج این نسل از پردازشگرها در کنسولهای نسل سوم نمود یافت و سپس پایان بخش این نوع از پردازشگرها بود. همچنین برای نخستین بار در این نسل بود که کنسولها براساس مقدار بیت نسلبندی و مورد سنجش قرار میگرفتند. پایان این نسل همآغاز با دوران ارائه نسل چهارم و پردازشگرهای 16-بیتی بود.
نسل چهارم:
این نسل از کنسولها که در رتبهبندی خود، کنسولهای 16-بیتی به شمار میآیند، برای نخستین بار در 30 اکتبر 1985وارد بازار شدند. آغاز این عرضه با ارائه کنسول توربوگرافاکس-16شرکت انایسی بود. گرچه NEC شرکتی بود که نخستین کنسول در این نسل را عرضه نمود، اما رقابت و سلطه بر بازارهای مطبوع، در ادامه در اختیار نینتندو و سگا قرار گرفت. نینتندو با عرضه سوپر نینتندو و سگا با کنسول سگا مگا درایو انحصار بازارها و رقابت در این عرصه را به شکلی جدی ادامه دادند.
نینتندو با اتکا به تجربهی بسیار موفق خود در نسل سوم کنسولهای بازی ویدئویی توانست به خوبی این موفقیت را تداوم بخشیده و بازارهای بزرگ و معتبری را برای خود ایجاد کند. از سویی دیگر شرکت سگا، با اتکا به تجارب پیشین و نوآوریهای ارزندهای چون بازی سونیک خارپشت توانست تا رقابت تنگاتنگی با نینتدو داشته باشد. گرچه سونیک محبوبیت فراوانی را کسب کرد، اما رقیبی بسیار قدرتمند به نام ماریو همواره در برابر او قرار داشت. این بازیها محبوبیت گستردهای در سطح جهانی پیدا کرده و ادامههایی نیز برای آنها ساخته شد.
کنسولهای نسل چهارم با رسانهی کارتریج سرگرمی را برای مخاطبان خود ایجاد میکردند. همچنین به همراه کنسولهای این نسل، افزونههایی نیز ارائه شد. مانند سگا سیدی که افزونهای برای استفاده از لوح فشرده مخصوص در کنسول سگا مگا درایو بود.
نسل پنجم:
در تاریخچه بازیهای ویدئویی نسل پنجم کنسولها، در کنسولهای 32-بیتی دستهبندی میگردند. البته در میان کنسولهای این نسل، هستند مورادی که این دستهبندی را نقض نمودهاند. نینتندو 64کنسولی 64-بیتی بود که در حیطه کنسولهای نسل پنجمی قرار میگیرد. پشتیبانی از فضاهای سهبعدی در زمینه طراحی بازی، از ویژگیهای نوینی بود که با ارائه کنسولهای این نسل، محبوبیت یافته و ادامه یافت. کنسولهای نسل پنجمی در بازهی زمانی 1993تا 2003عرضه شدند. سگا سترن سگا در سال 1994، پلیاستیشن سونی در سال 1994، نینتندو 64نینتندو در سال 1996، اصلیترین و محبوبترین کنسولهای عرضه شده در این نسل هستند.
تقسیمبندی کنسولها برپایه مقدار توانایی پردازشگر آنها در مقدار بیت پردازش شده، از نسل سوم کنسولهای بازی رونق یافت. زمانی که ژاپنیها ابتکار عمل را از آمریکا دراختیار گرفتند و بازارهای بزرگی را در این صنعت به خود اختصاص دادند. اما این تقسیمبندی، نمیتوانست تقسیمبندی درستی باشد. نمونه بارز آن کنسول نینتندو 64 شرکت نینتندو بود که با پردازشگری قدرتمند، از رسانه کارتریج استفاده میکرد. این کنسول با توجه به پردازشگر 64-بیتی خود در برابر همنسلهای 32-بیتیاش، و همچنین نفوذ و تجربه بالای سازنده خود، نتوانست تا بازارهای قابل توجهی را در قیاس با پلیاستیشن به خود اختصاص دهد. گرچه بازاریابی قوی شکل گرفت اما محبوبیت تنها معطوف به بازاریابی نشد و ویژگیهای منحصر به فرد پلیاستیشن، همواره یک سد بزرگ در برابر نینتندو 64 بود.
کنسولهای این نسل، برای نخستین بار در این عرصه، به شکل گسترده و پیشفرض از رسانه لوح فشرده استفاده نمودند.
نسل ششم:
کنسولهایی که بر مبنای درجهبندی با مقیاس مقدار بیت، در فرمانرو کنسولهای 128-بیتی هستند. این نسل از کنسولهای بازی ویدئویی از پردازشگر قدرتمند 128-بیتی برخوردار بوده و قدرت زیادی را برای پردازش محیطهای پویای سهبعدی در اختیار داشتند. از دیگر ویژگیهای کنسولهای این نسل، بازگشت سازندگان آمریکایی به این عرصه و حضور جدی آنان در زمانی بود که ژاپنیها بازارها و انحصار این صنعت را به شکلی سنتی در اختیار داشتند. نخستین کنسول این نسل توسط شرکت سگا ارائه گشت. زمانیکه سگا در سال 1998، با عرضه دریمکست نخستین کنسول 128-بیتی را معرفی کرد. سونی با پلیاستیشن 2، نینتندو با گیمکیوب و سرانجام مایکروسافت با کنسول ایکسباکس، هرکدام بهگونهای برای افزایش نفوذ خود در بازارهای این صنعت برآمدند. همچنین در این نسل، تعدادی کنسول بازی دستی نیز عرضه شد. که برخی از آنها مانند بازی بوی ادوانس با اقبال کمنظیری روبهرو شد. سرانجام با توقف عرضه پلیاستیشن 2 در 4ژانویه 2013میلادی، دوران نسل ششم کنسولهای بازی، خاتمه یافت.
نسل هفتم:
نسل هفتم کنسولهای بازی، از دیدگاه فنی، نسبت به نسل ششم دچار پیشرفتهای جهشوار شدهاند. نخستین کنسول این نسل توسط مایکروسافت ارائه گشت. مایکروسافت در22 نوامبر سال 2005 کنسول ایکسباکس 360 را عرضه نمود. این در حالی بود که مایکروسافت، پیش از این تجربه عرضه کنسول را در کنسولهای نسل ششم داشت. هر چند به لحاظ نفوذ در بازارها و فروش، ایکسباکس از دو رقیب خود شکست خورد، اما یک تجربه بزرگ برای مایکروسافت به حساب میآمد. سونی با پلیاستیشن 3و نینتندو با وی نیز در این نسل از کنسولها نیز حضور داشتند. ویژگی بارز این نسل از کنسولها، توانایی بسیار بالای آنها در زمینه پردازش بسیار قوی در زمینه محیطهای سهبعدی، کیفیت بسیار بالای صوتی و تصویری، پشتیبانی گسترده خدمات آنلاین، افزونهها و امکانات جانبی جالب و نوآورانه بود.
Wii
پنجمین کنسول خانگی نینتندو و جانشین نینتندو گیمکیوب است که به طور کامل قابلیت سازگاری عقبرو را با تمامی بازیها و بیشتر لوازم جانبی گیمکیوب دارد. نینتندو نخستین بار در مورد این کنسول در نشست خبری نمایشگاه الکترونیک اکسپو 2003 سخن گفت و بعدها در نمایشگاه الکترونیک اکسپو 2005 از آن پردهبرداری کرد. مدیرعامل شرکت نینتندو ساتورو یاواتا یک نمونه اولیه از وی ریموت را در سپتامبر 2005 در نمایشگاه بازی توکیو نشان داد. در نمایشگاه الکترونیک اکسپو 2006، وی برای نخستین بار چندین جایزه را از آن خود کرد. در 8 دسامبر 2006 وی فروش خود را در چهار بازار کلیدی به طور کامل آغاز کرد.
یک ویژگی مشخص این کنسول، کنترل کننده وایرلس آن، وی (wii) ریموت میباشد که میتواند به عنوان یک وسیله اشاره کننده دستی به کار رود و حرکات را در فضای سهبعدی تشخیص دهد. یکی دیگر از مشخصات به کار رفته در این کنسول ویکانکت24 میباشد، که قابلیت دریافت پیام و بهروزرسانی را در زمانی که سیستم در حالت آماده به کار میباشد را دارد.
تا آوریل 2011 وی با فروش بالاتر از دو رقیب خود پلی استیشن 3 و ایکسباکس 360 پرفروشترین کنسول نسل خود به شمار میرود، و در دسامبر 2009 رکورد پرفروشترین کنسول بازی را در آمریکا طی یک ماه شکسته است.
xbox360
ایکسباکس 360 در تاریخ 22 نوامبر سال 2005 وارد بازار شد، در ابتدا تیم توسعهدهنده تصمیم داشت کنسول را با نام زنون یا XBOX 2 به بازار معرفی کند، اما شرکت مایکروسافت برای اینکه طیف اثرگذاری این محصول را بیشتر برای مردم نمایان کند، نام ایکسباکس 360 را بر آن نهاد. این کنسول دارای خدمات برخط با نام ایکس باکس لایو نیز هست.
این کنسول در ابتدا به صورت دو مدل CORE PACK و PREMIUM PACK به بازار عرضه شد که مدل CORE PACK این کنسول فاقد هارد درایو و هدست و دستههای بیسیم بوده ولی مدل PREMIUM PACK دارای هارد دیسک 20GB و دستههای بیسیم و هدست بود. مدل پرمیوم با ارائهشدن مادر برد فالکون دارای هار 60 گیگابایتی شد. تا این که سرانجام با معرفی مادربرد جاسپر ساخت مدل پرمیوم هم متوقف شد.
از مدلهای بعدی که برای این کنسول عرضه شد، میتوان به ARCADE PACK و ELITE PACK و Xbox 360 S اشاره کرد.
یکی از مهمترین این اشکالات، گرمکردن بیش از حد کنسول بود که باعث میشد کنسول در مواقعی متوقف شود و در بعضی موارد دیگر کار نکند! البته این مشکل شامل تمامی کنسولها نمیشد و درصدی از آنها را شامل میگشت. شرکت مایکروسافت پس از بررسیهای لازم، خط تولید360 XBOX را چند ماه بعد عوضکرد و ایرادات آن را تا حدود زیادی برطرف ساخت. بهطوری که در کنسولهایی که بعد از تاریخ فوریهی 2006 میلادی تولید شدند این مشکل حرارتی دیگر وجود نداشت. این که کنسول مشکل حرارتی دارد یا خیر را فقط با چند ساعت روشن گذاشتن و بازیکردن با آن میشود فهمید و راه دیگری ندارد. تمامی این مشکلات با ارائه مادر برد جاسپر در سال 2009 به پایان رسید.
برای این کنسول افزونههایی چون کینکت نیز عرضه شد...
Play station
3 PlayStation یکی از محصولات شرکت سونی از سری پلیاستیشن و در ادامه موفقیتهای پلی استیشن 2 به بازار عرضه شده این کنسول از هفتمین نسل بازیهای کامپیوتری است و در 11 نوامبر 2006 در ژاپن و 17 نوامبر 2006 در آمریکا و 23 مارس 2007 در اروپا و استرالیا به طور رسمی وارد بازار شد.
این کنسول، بزرگترین و حجیمترین کنسول تاریخ بوده و در دو رنگ مشکی متالیک و مشکی مات ساخته میشود. وزنش حدود 5 کیلوگرم است و ابعادی برابر 2?4*3?5*98 سانتیمتر دارد. یک فن 9 میلیمتری در عقب برای خنککردن استفاده میشود و به تازگی شرکت سونی کامپیوتر نسخهی جدیدی از سختافزار بازی خود به نام4 Play Station را وارد بازار خود کرده که به تنهایی رکورد فروش کنسولهای بازی را در دست خود گرفته که البته این تخصیص رکورد شرکت سونی به حق است چرا که خدمات و بازیهای این کنسول عالی و دارای فضایی ملموس از زندگی میباشد.
فرآوری شده در گروه محتوای درسا- علی محمد رجبی
https://www.dorsafamily.ir/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C.html
[ پنج شنبه 97/1/9 ] [ 3:44 عصر ] [ سهندسخنی ]
::